تولد زود هنگام

وقتي خبر تولد زودهنگام مهلا را شنيدم خيلي تعجب كردم اين دختر كوچولو مي خواد يك هفته زودتر پا به اين دنياي بزرگ بزاره فكر ميكنه توي اين دنيا چه خبر آخه خاله جون 

 

اين اولين هديه من به 2 تا دختر زيبا كه نزديك تولدشان است

 يكي از اين دخترهاي زيبا مهلا و ديگري رها نام دارند

در هر حال با تولد اين ۲ دختر تعداد گلهاي زيباي زندگي من به ۶ تا ميرسه 

 

با تو مي رم تا اون ور ابرها

تا شهر روشنايي

بي تو دل من هميشه تنهاست

تويي كه آشنايي

بي تو مثل پائيزه

برگها ميريزه

بي تو شب ميميره

دل ميگيره

بي تو دل من پر از تمنااست بيا

بي تو دل من هميشه تنهاست بيا

بي تو همه جا پر از نگاه است و سكوت

عشق من و تو هميشه زيباست بيا

 

سلام يك خبر خوب

بالاخره بعد از مدتها يك خبر خوب به دستم رسيد

اون هم اومدن مديكال يكي از دوستان بود كه بعد از يك سال برايش ارسال شد زهرا را ميگم يكي از دوستان كه كمي زودتر از ما براي مصاحبه رفته بود انگاز اگر خدا بخواد اين آفيسرهاي محترم كبكي دوباره دست به كار شده اند و دارن مديكالها را مي فرستند اميدوارم همه كسايي كه مثل من و صادق منتظرن زودتر مديكالاشون بياد و تكليفشون معلوم بشه

دوستان اگر خبر جديدي شد به ما هم بگيد

استاد شجریان و سرای عطرفروشان


امروز شنیدم در حاشيه جلسه علني مجلس خبرنگاران صداوسيما به سراغ
نمايندگان مخالف شجريان رفتن تا از اونها در حمايت از تصميم سازمان صدا و
سيما در کنار گذاشتن ربناي شجريان مصاحبه بگيرند.
یکی از این نماینده ها گفته :صداي يک چوب خشک از صداي شجريان بهتر است!
و دیگری نیز گفته :حالت مشمئز کننده اي به من دست مي دهد وقتي صداي ربنای
او را مي شنوم…!

با شنیدن این اظهار نظرها یاد حکایتی افتادم…گویند مردی که کار و پیشه اش
خالی کردن چاه مستراح بود روزی از سرای عطر فروشان میگذشت که ناگه غش کرد
و از حال رفت…! مشک و عنبر اوردند و زیر بینی اش گرفتند که شاید بهوش اید
اما نیامد…! عاقل مردی که میگذشت گفت این مرد عمری در چاه خلا گذرانده و
عادت به بوی مشک و عنبر ندارد بروید قدری گه بیاورید زیر بینی اش بگیرید
تا بهوش اید…! سر چوبی را در چاه خلا فرو بردند و اوردند زیر بینی ان مرد
گرفتند و مرد چشمانش را گشود و به حال امد…! و تو خود بخوان حدیث مفصل از
این حکایت…!!

پس کوچه تنهایی من

 

پس کوچه های بی خوابی من , انتهایی ندارد باید همینطور قدم بزنم در تمامیشان خو گرفته ام به با خاطرات خوش بودن گم کرده های من , هیچ نشانه ای ندارندحتی گربه سیاه و آقای آدامس فروش هم , نزدیکشان نیست من گم کرده هایم را توی همین کوچه پسکوچه های تنگ و تاریک گم کرده ام کوچه پس کوچه هایی که همه شان به هم راه دارند و , هیچوقت , تمام نمی شوند کوچه پس کوچه هایی که وقتی به بن بستش برسی ,خودت هم می شوی , جزو گم شده ها ....

من عاشق این شعر احمد شاملو هستم

شبانه احمد شاملو

شبانه
يه شب ِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي‌بره
کوچه به کوچه
باغ ِ انگوري
باغ ِ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اون جا که شبا
پُشت ِ بيشه‌ها
يه پري مياد
ترسون و لرزون
پاشو مي‌ذاره
تو آب ِچشمه
شونه مي‌کنه
موي ِ پريشون...

۲

يه شب ِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي‌بره
تَه ِ اون دره
اون جا که شبا
يکه و تنها
تک‌درخت ِ بيد
شاد و پُراميد
مي‌کنه به ناز
دسشو دراز
که يه ستاره
بچکه مث ِ
يه چيکه بارون
به جاي ِ ميوه‌ش
نوک ِ يه شاخه‌ش
بشه آويزون...

۳

يه شب ِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي‌بره
از توي ِ زندون
مث ِ شب‌پره
با خودش بيرون،
مي‌بره اون جا
که شب ِ سيا
تا دَم ِ سحر
شهيداي ِ شهر
با فانوس ِ خون
جار مي‌کشن
تو خيابونا
سر ِ ميدونا:

«ــ عمويادگار!
مرد ِ کينه‌دار!
مستي يا هشيار
خوابي يا بيدار؟»



مست‌ايم و هشيار
شهيداي ِ شهر!
خواب‌ايم و بيدار
شهيداي ِ شهر!
آخرش يه شب
ماه مياد بيرون،
از سر ِ اون کوه
بالاي ِ دره
روي ِ اين ميدون
رد مي‌شه خندون
يه شب ماه مياد
يه شب ماه مياد...
 

سلام من هم به دنياي وبلاگ نويس ها آمدم

سلام

امروز اولين مطلبم را روي وبلاگ مي نويسم البته بدون صادق و توي روزنامه

 روز شلوغي است معمولا وقتي به روزهاي پاياني هفته مي رسيم آگهي ها خيلي كم است و درگيري ما توي كار خيلي زياد. ولي در هر حال من بالاخره بعد از چندسال دل مشغولي هاي فراواني كه داشتم بالاخره به دنياي وبلاگ نويس ها پا گذاشتم و مي خوام كه براتون بنويسم اما اين بار خارج از كار و درگيري هاي اون